جوک
الان تعداد دخترا ازپسرا تو سفره خونه ها بیشتره!
فکرکنم پسرا میرن کلاس گلدوزی وسفره آرایی 
تازه وقت آرایشگاه هم دارن … 
بعدشم قلیون واسه پوست شون ضرر داره
حوصلم سر رفته بود زنگ زدم ???
گفتم : شماره ادیسون رو لطف کنید !
اونم یه شماره داد ، آقا ما هم زنگیدیم !
یکی ور داشت گفت تیمارستان فارابی بفرمایید ؟
تویی که ادعات میشه همه دنبالتن ......
اینو بدون جنس ارزون زیاد مشتری داره :))
واسه رسیدن به ما باید دست و پا بزنی
زنگ و اس ام اس که همه میزنن :))
میگم گودزیلاپیش این دهه80یاو90یالنگ میندازه!ازقذا تصمیم گرفتم چند تااسم پیشنهادکنم واسه ایناشماانتخاب کنین:
1.تیرکس
2.ترمیناتور1و2و3و4و5
3.شخصیت جیگ ساو توی فیلم اره
4.گزینه1و2و3
عکس یادگاری بازیگران زن کنار دستشویی عمومی
عکس یادگاری بازیگران زن کنار دستشویی عمومی بین راهی تبریز
طنز
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﯾﻢ
ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺩﺷﻤﻦ..
ﻋﻠﯿﺸﻤﺲ : ﺑﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﮐﻼﺷﯿﻨﮑﻮﻓﻮ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯿﺸﻤﺲ ﮐﭙﻠﯽ ﻣﻮﯼ ﻓﮑﻠﯽ...
ﯾﺎﺱ:ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﺍ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻤﯿﺎﺭﻭ ﮐﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩﮔﺮﺩﻥ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺳﺎﺳﯽ ﻣﺎﻧﮑﻦ:ﻧﺎﺭﻧﺠﮑﺎ ﮐﻮﺟﺎ ﺍَﻥ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﻦ...
ﻫﯿﭽﮑﺲ:ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺗﺎﻧﮑﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﯾﺎﺳﺮ ﯾﺎﺳﺮ ﻣﺮﮐﺰ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ...
ﺗﻬﯽ: ﮐﻠﺖ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﺧﺸﺎﺑﻪ...
ﺯﺩﺑﺎﺯﯼ:ﺟﺒﻬﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻪﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ
**********
ﺗﻮﯼ
ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻭﺍﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ
ﺍﻭﻝ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻄﻮﺭﯼ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ....
ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻭ ﻫﻨﺪﺯﻓﺮﯼ ﺷﻮ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ !
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺗﺴﺒﯿﺤﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺍﺩﺍﻣﻪ
ﺩﺍﺩﻡ :
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ
**********
ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ " ﻣﺮﺳﯽ" ﻣﯿﮕﻪ " ﻣﯿﺴﯿﯿﯽ" ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﺟﺎ ﻗﻄﻊ ﺭﺍﺑﻄﻪ
ﮐﺮﺩ
.
.
.
ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑﺪﯼ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ "ﻣﯿﺴﯿﯿﯽ" ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻪ
" ﭼﻼﺍﺍﺍﺍﺍﺍ؟؟
**********
ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﻧﺦ ﺩﺍﺩ
سریع آوردمش خونه
.
.
.
.
.
.
.
.
..
دکمه پیرهنم که
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺩﻭﺧﺘﻢ
واااااااااای بر منحرفان
وااااااااااااااای بر فکر ناپاکان
واااااااااای بر تهمت زنندگان
یعنی به شیختون تهمت زدید؟
تسبیح من کوووووووو؟
**********
ﺗﻮ
ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ ..
ﺍﺯ ﺁﺭﺍﯾﺸﺶ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﺷﻮ
ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ
ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﺑﻬﺖ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ
ﺁﺭﺍﯾﺶ
ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺍﻭﻧﻄﺮﻑ ﻧﺸﺴﺖ ..
ﺑﻌﺪﺃ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﭼﻪ ﺳﻮﺗﯽ ﺩﺍﺩﻡ
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ
**********
ﺩﺭ
ﺭﺍﺳﺘﺎﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺩﻣﺎﻍ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎﯼ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻢ،ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻨﻮ
ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺳﺘﺨﺮ!
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺍﻝ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺮﻓﺖ،ﻣﻠﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﺳﻪ
ﺍﻭﻣﺪﻩ،ﻫﻤﻪ ﻣﺎﯾﻮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ
**********
شیخ
بهزاد را گفتند : علم بهتر است یا ثروت ؟!
شیخ بهزاد بی درنگ شمشیر از میان بیرون آورد و مانند جومونگ مرید بخت برگشته را به
سه پاره ی نامساوی تقسیم نمودندی و گفت :سالهاست که هیچ خری بین دو راهی علم و
ثروت گیر نمیکندندی !!!
مریدان در حالی که انگشت به دندان گرفته و لرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتندی یا
شیخ ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .
شیخ بهزادی گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بودندی که با هم به مکتب می رفتیم ،
دوستم ترک تحصیل کردندی من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه دارد ، من پوشه... او اوراق مشارکت دارد، و من اوراق امتحانی... او
عینک آفتابی من عینک ته استکانی... او بیمه زندگانی ، من بیمه خدمات درمانی ... او
سکه و ارز ، من سکته و قرض . . .
سخن شیخ بهزاد چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش
اختلاس گشتندی . . .
برگرفته شده از کتاب خاطرات شیخ بهزاد و صحابیونش جلد شش باب هشت